دفتر یادداشت الکترونیکی من ...

امان از این ...


امروز بعد از چندی زدم بیرون ... با دوستم(ح.ف) قرار مطابق معمول قرار گذاشتم سر یکی از چهارهای وسط شهر ، مطابق معمول باید کمی منتظرش میموندم تا برسه ، امان از این ... خلاصه رسید و کنار دکه روزنامه فروشی شروع کردیم

به خوندن سر تیتر روزنامه های مختلف ، علمی ، ورزشی ، سیاسی ، اجتماعی و حتی اقتصادی.دیدم سر فصل اصلی روزنامه دنیای اقتصاد این جمله با سایز بزرگ نوشته شده : آیا زمان خرید مسکن فرا رسیده است؟
بازش کردم خوندمش دیدم بله اومدن نتایج تحقیقات یه موسسه آلمانی رو ترجمه و بعدش هم چاپ کردن ، نکته اینکه تو کل مقاله تایید کرده بود قیمت مسکن رو به اقزایش و سیگنالی از خرید مسکن برای متقاضیان این صنف داده بود ، اما مترجم بدوم اینکه حتی فکر کنه مسئله رکود اقتصادی رو با افزایش احتمالی قیمت مسکن رو به بهبودی دونسته بود ، فارغ از اینکه رکود بعلت عدم وجود ثبات در نظام اقتصادی و افزایش ریسک گریزی در بازاهای مختلف معاملاتی و در نتیجه کاهش تقاضا برای کالاها و همینطور سرمایه گذاریهای پربازده شد ، البته شروع این بی ثباتی از ناحیه مسکن بود اما مسکن تنها ثبات رو به اقتصاد تزریق نمیکنه ، امان از این ... حالا دیگه نمیخوام از مقایسه سرمایه گذاریهای مسکن و اوراق قرضه ای که در ادامه این مطالبشون گنجونده بودن ، بگم ؛ چرا که لفظ امان از، از توصیف عمق فاجعه قاصر هست.
بعد از این مطالعه و شبنامه(همون روزنامه) گردی رفتیم یه قدمی بزنیم در خیابانهای خوش آب و هوا ... اما امان از این شانس که بعلت نزدیکی فصل امتحانات خیابونه خلوت و هوا هم اصلا خوب نبود ، البته ما هم به نیت پیاده روی رفته بودیم نه قصد آب خوش و نغمه شیرین ...
بازم مثل همیشه من رفتم یه چیزی که میخوام ولی آخرش دلم نمیاد بخرمش چون خیلی الکی گرونه ببینیم.وقتی رسیدیم به فروشگاه سلام و اهول پرسی بحث از موس و کیبورد بی سیم کشیده شد به ال سی دی و آخر سر هم کل کل سر این برند و اون برند تا جایی که امان از این ...
حین راه هم کل کل سر اینکه چرا بطری آب معدنیتو انداختی تو جوب ، اونم در جواب بهمون دلیلی که تو هم میزاریش کنار کیسه ذباله مردم ، کنار جوب و اگه این درست نیست پس کاری که تو میکنی هم درست نیست ، بازم از این فرهنگ ... امان از این ...
رفتیم شام بخوریم انصافا قسمت شامش خوب بود و اگه سرحال بودیم خیلی جواب میداد.

آدم بعضی موقعها حسرت میخوره که چرا باید از وقتی پاشو از خونه میزاره بیرون باید یکصدو بیست و سه بار بخودش دشنام بده که چرا میاد بیرون ولی مهمترین قسمتش این بود آدم دورو بریاشو میبینه که بدون اینکه فکر کنن حرف میزنن و تصمیم میگیرن و اشتباهاتشونو توجیه میکنن.حیف که اسلام دستمونو بسته و نمیتونیم حرف بزنیم ولی ای کاش میدونستن انجام کاری که نتیجش دست شرکت کنندگانش نیست فقط به عواملش کمک میکنه که راحتتر به هدفشون برسن... بازم امان از
آره دیگه
زیستن درون دنیا که فانیست    جز این نیست ، امان از نیز ناکافیست
امروزی پدیـــدار شــد مشکـــل      فراموشی نهان گرداندش ز سستی

جه جیز هشلهفتی شد.بخون و بخند و فراموش کن این دنیا رو که تا چشم رو هم بزاری میبینی سایه اجل دومن خودتو هم گرفته.





نظرات:

«» می‌گوید:
«»

چه جالب
«» می‌گوید:
«اتفاقآ به نظر من که خیلی خوب نوشتی, جالبیش اینکه همیشه وقتی منم میرم بیرون به این چیزا خیلی توجه می کنم, و بیشتر مواقع می گم کاشکی تو خونه میموندم و اصلآ بیرون نمیومدم, vaaay cheghad farsi type kardan sakhte ! makhsoosan ba in keyboarde :( keep it going ashkan !»



گزارش تخلف
بعدی